معنی کاش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کاش. (ق) بمعنی کاشکی بود. (صحاح الفرس). بمعنی کاشکی است که کلمه ای باشد از اسمای ترجی و تمنی که خواهش و آرزو و حسرت است و در محل طلب چیزی به طریق آرزو گویند و بمعنی افسوس و تأسف هم آمده. (برهان). لعل و آن کلمه ای است جهت امید و ترس و شک. (منتهی الارب). ای کاش. کاچ. کاج. خداکند. ان شأاﷲ. چه بهتر بود. چه بهتر باشد. موفق شوید. لیت. بوک. بوکه. بود آیا که:
کاش آن بخشم رفته ٔ ما آشتی کنان
بازآمدی که دیده ٔ مشتاق بر در است.
سعدی.
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نبودی مجنون مبتلا را.
سعدی.
کاش بیرون نیامدی سلطان
تا ندیدی گدای بازارش.
سعدی.
کاش آنانکه عیب من جستند
رویت ای دلستان بدیدندی.
سعدی.
کاش آنروز که در پای تو شد خار اجل
دست گیتی بزدی تیغ هلاکم بر سر.
(گلستان).
خلقی ز پی من و تو در گفتارند
چون نام من و تو بر زبانها آرند
گویند فلانی و فلانی یارند
ای کاش چنان بدی که می پندارند.
(از صحاح الفرس).
|| (اِ) شیشه و آبگینه. (غیاث) (ناظم الاطباء). به این معنی مفرس کاج است که لفظ هندی باشد بتبدیل جیم فارسی به شین. (غیاث). و رجوع به کاشی شود.
کاش. (اِخ) مخفف کاشان و آن شهری است معروف از عراق. (برهان). نام شهرولایت کاشان. (ناظم الاطباء). و رجوع به کاشان شود.
کاش. (اِ) در کلمه ٔ مرکب «حوائج کاش » اطلاق به گماشته ای میشود که مواظب ذخائر آشپزخانه یا سفره ٔ شاهی است. «دوساسی » به این معنی پی نبرده و حتی آن را در عبارتی از نوشته ٔ مقریزی که در بولاق بچاپ رسیده غلط خوانده و بجای «کاش « »کاس » دانسته و من هم بهیچوجه نتوانستم اصل آن را بدانم و در این باب با آقای «فولرس » مشورت کردم و وی در جواب گفت: «کاش » مصحف کلمه ٔ عربیست مأخوذ از «خواجه » که فارسی است و بصعوبت میتوان بدان پی برد. نیز مقایسه شود با کلمه ٔ «خوشکاشه ». (ذیل قوامیس عرب، تألیف دزی ج 2 ص 435).
(شب جم.) واژه ای برای بیان آرزوها.
در هنگام خواهش، آرزو، و طلب چیزی به کار میرود: کاش کآن روز که در پای تو شد خار اجل / دست گیتی بزدی تیغ هلا کم بر سر (سعدی: ۱۴۳)، کاش آن بهخشمرفتهٴ ما آشتیکنان / بازآمدی که دیدۀ مشتاق بر در است (سعدی۲: ۳۳۹)،
شیشه، آبگینه،
کلمه آرزو
ایکاش، بو، کاشکی، لیت
پسوندی در مقام کشنده و نابودکننده
تمنی و خواهش و آرزو و حسرت بردن است