معنی کاظمة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کاظمه. [ظِ م َ] (ع ص) مؤنث کاظم. رجوع به کظم و کاظم شود.

کاظمه. [ظِ م َ] (اِخ) موضعی است به بادیه. (منتهی الارب). سرزمینی است کنار دریا در راه بحرین از بصره. بین آن و بصره دو منزل راه است. چاههای فراوان دارد و آب آن خوردنی است و چشمه های آن آشکار است و اکثر شاعران یاد آن کرده اند:
یا حبّذاالبرق من اکناف کاظمه
یسعی علی قصرات المرخ والعشر
ﷲ در بیوت کان یعشقها
قلبی و یالفها اِن طیبت بصر
فقدتها فقد ظمئآن ادواته
والقیظ یحذف وجه الارض بالشرر
امنیهالنفس ان تزداد ثانیه
وحالنا و الامانی حلوهالثمر.
(معجم البلدان).
و «الخُرم » جبیلات بکاظمه و انوف جبال.
(المعرب جوالیقی ص 131).
و مضی معه ناس من قیس فیهم الضحاک بن عبداﷲ و عبداﷲبن رزین، حتی قدموالحجاز فنزل مکه فجعل راجز لعبداﷲبن عباس یسوق له فی الطریق و یقول:
صبحت من کاظمهالقصرالخرب
مع ابن عباس بن عبدالمطلب.
(عقدالفرید ج 5 ص 116).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر