معنی کب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کب. [ک َ] (اِ) کپ. اندرون رخ یعنی گردبرگرد دهان از جانب درون. (آنندراج). غُنب درتداول مردم قزوین. قب. (برهان ذیل کب):
روان گشته دایم دو چیز از چهارش
ز دو چشم کوری، ز دو کبش لالی.
عارضی (لغت فرس چ دبیرسیاقی ص 11 و چ مرحوم اقبال ص 28 ذیل کپ).
از لجاج خویشتن بنشسته ای
اندرین پستی لب و کب بسته ای.
مولوی (از آنندراج).
|| دهان را نیز گفته اند. (برهان قاطع چ معین). || لاف و ستایش بی جا. (ناظم الاطباء). و رجوع به لپ وکپ در همه ٔ معانی شود.

کب. [ک َب ب] (ع مص) بر روی درافکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد): کب اﷲ عدوه، بر روی افگناد خدای دشمن او را. (ناظم الاطباء). || برگردانیدن. || گران شدن. || آتش افروختن. || گروهه گردانیدن رشته را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دست و پای شتر را زدن. (با شمشیر و مانند آن) (از اقرب الموارد).

کب. [ک ُب ب] (ع اِ) گیاه تلخ و شورمزه. (منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ معین

(کُ) (اِ.) دهان، درون دهان.

فرهنگ عمید

دهان،
درون دهان،
لپ،

حل جدول

درون دهان

گویش مازندرانی

حصیر

فرهنگ فارسی هوشیار

انگلیسی کاهگل، چینه ‎ بر گردانیدن، گران شدن، گروهه گرداندن رشته را (اسم) اندرون دهان گرد دهان از جانب درون، دهان.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر