معنی کبکبه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کبکبه. [ک َ ک َ ب َ / ب ِ] (اِ) صدای پای ستوران و شتران و آدمیان باشد به طریق اجتماع. (برهان) (آنندراج). آواز پای ستوران و چارپایان و آدمیان به گروه. (یادداشت مؤلف). و گویا مأخوذ از کبکبه ٔ عربی است و یا بالعکس. || (در تداول فارسی) سواران و پیادگان. جمعیت از پیاده و سوار که با امیری روند. (یادداشت مؤلف). || (در تداول عوام فارسی زبان) خدم و حشم و اسباب شکوه و بزرگی و شاهی در گاه حرکت. (یادداشت مؤلف). از کبکبه و دبدبه، دستگاه و جلال و ثروت و بیا و بروی کسی مراد است. || ازدحام. انبوهی. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

جماعت مردم، گروه سواران و شتران، عظمت و شوکت و جلال. [خوانش: (کَ کَ بَ) [ع. کبکبه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

جماعتی از مردم،
گروهی از سواران،
[مجاز] عظمت، شوکت، جاه، جلال،

حل جدول

کنایه از جاه و شکوه

مترادف و متضاد زبان فارسی

جاه، جلال، شکوه، شوکت، اسواران، گروه

فرهنگ فارسی هوشیار

عظمت و جاه و جلال

فرهنگ فارسی آزاد

کَبکَبَه، کُبکُبَه، گروهی از مردم، گروهی از سواران، کنایه از جاه و جلال و گروهی از مردم و سواران است که پشت شخصی حرکت میکردند،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر