معنی کتان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کتان. [ک َت ْ تا / ک َ] (ع اِ) نباتی است بقدر ذرعی، ساق و برگش باریک و گلش لاجوردی است و پوست وی را همچون پنبه ریسند و جامه اش معتدل است در گرمی و سردی و خشکی و به اندام نچسبد و رافع حرارت و باعث تقلیل خوی است. (از منتهی الارب). اعشی الف آن را بضرورت حذف کرده و (کتن) آورده است. (از اقرب الموارد). نباتی است بقدر ذرعی، ساق و برگش باریک و گلش لاجوردی و قبه های او قریب به جوزی و پر از تخم و پوست او را مانند پنبه تابیده لباس ترتیب می دهند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). بوته ٔ معروفی است که بنی نوع بشر با زحمت فوق العاده فواید کلیه از آن برده اند کتان نازک و لطیف مصر که از این گیاه ساخته می شد از حیث خوبی و لطافت در نوشتجات مقدسه مذکور است. (قاموس کتاب مقدس). کتان از تیره ٔ کتانیان می باشد و گلهای آبی رنگ آن پنج قسمتی و دارای پنج کاس برگ و ده پرچم و تخمدان پنج خانه است که هر یک دارای رشته های بافتنی بسیار مفید است و دانه های آن دارای ماده ٔ لعابی و روغنی مخصوص است که بسرعت در هوا خشک می شود و در نقاشی به نام روغن بزرک به کار می رود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 215). گیاهی است از تیره ٔ کتانیان که یکی از تیره های نزدیک به سدابیان است. برخی از گونه های این گیاه بصورت درختچه نیز در می آیند. برگهایش متناوب و کامل و باریک و بشکل سر نیزه است. گلهایش دارای تقسیمات پنج تایی و زردیا آبی سفید است. گل کتان صبح زود شکفته می گردد و بعد از ظهر بسته می شود. گل آذینش خوشه یی است. میوه اش بشکل کپسول است و حامل ده دانه ٔ بیضی شکل صاف قهوه یی رنگ میباشد. ساقه ٔ کتان دارای الیافی است که از آنها در نساجی استفاده می کنند و پارچه های براق و مرغوب از آنها تهیه می نمایند. از دانه ٔ کتان روغنی میگیرندکه در هوا زود خشک می شود و در نقاشی مورد استعمال دارد و به نام روغن بزرک در بازار عرضه میگردد. کتان از گیاهان بومی نواحی بحرالرومی و قفقاز و خاور نزدیک و خاور میانه است و از بیش از 5 هزار سال قبل الیافش مورد استفاده ٔ بشر قرار گرفته است این گیاه بیشتر در آب و هوای مرطوب می روید (سواحل بحر خزر در ایران بهترین نقطه جهت پرورش کتان است). در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده است. (فرهنگ فارسی معین).
- کتان ابریشم نما؛ کتان زلاند جدید. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کتان زلاند جدید شود.
- کتان زلاند جدید،کتان ابریشم نما. گیاهی است از تیره ٔ سوسنی ها که زیبا و پایا و دارای ریشه های ستبر و محتوی اندوخته های گیاهی و برگهای منشعب از ریشه است. مجموعه ٔ برگها منظره بادبزن را دارند. گلهایش زرد رنگ و نسبهً درشت است. درازی برگهای این گیاه گاهی تا دو متر هم می رسد. از برگهای آن الیاف بسیار ظریفی حاصل می شود که در تهیه ٔ منسوجات ظریف بکار می رود ولی عیب الیاف این گیاه آن است که بسیار زود فاسد می شود و بنابراین منسوجات حاصل از آنها کم مقاومت و بی دوام است بطوری که از نام این گیاه پیداست خاص جزایر زلاند جدید است. (فرهنگ فارسی معین). || نوعی از جامه باشد که آن را از علف بافند طبیعت آن سرد و خشک است و پوشیدنش نشف رطوبت و عرق از بدن می کند. گویند اگر کسی خواهد که بدن او لاغر شود در زمستان جامه ٔ کتان نو پوشد و در تابستان جامه ٔ کتان شسته و اگر خواهد که لاغر نشود بر عکس یعنی در زمستان جامه ٔ کتان شسته بپوشد و در تابستان نو. (برهان). نوعی از جامه باریک که از پوست گیاهی بافند. (غیاث اللغات). جامه ای است معروف که شاعران پاره شدن آن به سبب نور ماه گفته اند و بعضی گویند که مکرر آزموده شده که این معنی را اصل نیست و بعضی گویند که جامه ٔ مذکور را از پوست ساق درخت کتان بافند چنانکه در شرح نصاب نوشته شده است که در بعضی بلاد پوست ساق درخت کشیده و ریشه ریشه کرده مثل پشم و پنبه ریسند و از آن جامه می بافند و آن جامه در مهتاب قوت ندارد. (آنندراج). نوعی پارچه که از کتان سازندبدین معنی که ساقه های کتان را در آب می خیسانند و ازآن رشته های سفید حاصل می کنند و آنها را بافته پارچه های کتان بدست می آورند. (فرهنگ فارسی معین): و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک و جامه های کتان. (حدود العالم). و جامه ٔ ایشان (صقلابیان) بیشتر کتان است. (حدود العالم).
ز کتان و ابریشم و موی و قز
قصب کرد پر مایه دیبا و خز.
فردوسی.
ز کین او دل دشمن چنان شود که شود
ز نور ماه درخشنده جامه ٔ کتان.
فرخی.
و این سینیز شهرکی است نزدیک ساحل دریا و کتان بسیار باشد و از آنها جامه ٔ سینیزی خیزد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی).
از ماه درفش تو مه چرخ
سوزان چو ز مه کتان ببینم.
خاقانی.
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد.
وگر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب.
سعدی.
ترا که گفت که برقع برافکن ای فتان
که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان.
سعدی.
گر در نظرت بسوخت سعدی
مه را چه غم از هلاک کتان.
سعدی.
فکر کتان چه کنی چون به زمستان برسی
پوستین را چه کنی غم چو رسد فصل بهار.
نظام قاری.
نگشت مخفی و پوشیده این که بی حجت
جفای ماه ز کتان بعدل کردی دور.
نظام قاری.
صاحبی را که ز کتان هوس کیسه است
کیسه از سیم بپرداز بگو در بازار.
نظام قاری (دیوان ص 13).
- رنگ کتان، رنگ شکری. (ناظم الاطباء).
- کتان مثقالی، نوعی از کتان بغایت نازک و لطیف. (از آنندراج):
ز کتان مثقالی خانه باف
زده کوهه برکوهه چون کوه قاف.
نظامی (از آنندراج).
|| دانه ای را نیز گویند که از آن روغن چراغ گیرند و بعضی گویند به این معنی بکسر اول باشد و بی تشدید (برهان). تخمی است که روغن چراغ از آن حاصل کنند و به هندی السی نامند. (آنندراج). ابن السکیت گوید که بفتح کاف بود و به کسر کاف خطاست و گوید او را زیز هم گویند و عمرو از پدر خود روایت کند که او را شریع گویند و مشانه و اصطبه دانه را گویند که به شبه سنگ در میان کتان بود. ابن الاعرابی گوید شریع، کتان نیکو را گویند. و بپارسی تخم کتان بود و دربعض مواضع کوش دانگ گویند. و گفته اند بعض تخم او رابذر گویند و به کسر و به فتح افصح باشد. و سغد و سمرقند و فرغانه زغیر گویند و زغیره هم گویند و به هندی الس گویند. (از ترجمه ٔ صیدنه). بَزرَک. کشدانک. تخم کتان. یانه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بزرک شود. || چغزلاوه. (منتهی الارب). رجوع به چغزلاوه و چغزاوه شود. || سیل آورد. کف آب. (منتهی الارب).

کتان. [ک ُت ْ تا] (ع اِ) جانورکی است سرخ و گزنده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

کتان. [ک ِ] (موصول + ضمیر) مخفف که تان. مرکب از «که » + «تان » (ضمیر شخصی متصل دوم شخص جمع که حالت مفعولی و اضافه پیدا می کند:
بی علم بر عمل چو خران می چراروید
زیرا کتان زجهل هوی مقتدا شده ست.
ناصرخسرو.
نگر کتان نکند غره عهد و پیمانش
که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را.
ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(کَ یا کِ تّ) [ع.] (اِ.) گیاهیست با ساقه های باریک و بلند و برگ های باریک و نوک تیز و گل هایی به رنگ آبی یا سفید. از دانه های این گیاه روغن گرفته می شود و از الیاف آن برای بافت پارچه استفاده می شود.

فرهنگ عمید

گیاهی یک‌ساله با گل‌های آبی یا سفید و ساقه‌های بلند و باریک که از تخم آن روغن و از ساقۀ آن الیاف به دست می‌آورند،

حل جدول

پارچه گیاهی

فرهنگ فارسی هوشیار

نباتی است بقدر ذرعی ساق و برگش باریک و گلش لاجوردی است و پوست وی را همچون پنیه ریسند و جامه اش معتدل است در گرمی و سردی و خشکی باندام نچسبد و رافع حرارت و باعث تقلیل خوی است

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر