معنی کته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کته. [ک َ ت َ / ت ِ] (اِ) پلوئی که آبکش نکنند. برنج پخته ٔ نرم که آب آن را با آبکش نگرفته باشند. خشکه پلاو. (یادداشت مؤلف). برنجی که بدون روغن پزند. (فرهنگ فارسی معین).
- کته ٔ رشتی، برنجی است که در آب بپزند، قدری که از معمول نرمتر شد آب می کشند و دم می کنند. پس از دم کشیدن پارچه ٔ نازکی روی آن می اندازند و با کف دست یا گوشت کوب فشار می دهند تا برنجها خوب بهم بچسبد. پس از سرد شدن آن را وارونه در ظرفی برمی گردانند و بشکل لوزی یا مربع می برند. (از فرهنگ فارسی معین).
کته. [ک َ ت َ / ت ِ] (اِ) قسمتی از پستو یا زیرزمین یا مطبخ یا صندوقخانه و جز آن که در پیش آن دیوارچه ای کشند و در آن زغال و هیمه و پهن و امثال آن ریزند. (یادداشت مؤلف). جای زغال. جازغالی. تودری مانندی که نیمی از قسمت پائین آن را دیوار کشند و در آن هیمه و زغال و غیره ریزند. || صندوقخانه. پستو. (فرهنگ فارسی معین). || جای آرد در نانوایی. (یادداشت مؤلف).
- پای کته خمیر کردن، پیوسته در خانه نزد زن خود بودن. از بیکاری بسیار در خانه و پیش اهل ماندن. (یادداشت مؤلف).
کته. [] (هندی، اِ) کتی. اسم هندی کلب است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). رجوع به کتی شود.
کته. [ک َ ت َ / ت ِ] (اِخ) دهی است از دهستان پشت کوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان. کوهستانی و معتدل. سکنه 260 تن. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آنجا غلات، کنجد، حبوبات، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی عبا و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کته. [ک َت ْ ت َ] (اِخ) قریه ای است دو فرسنگی بیشتر میانه ٔ جنوب و مشرق شهر خفر. (فارسنامه ٔ ناصری).
کته. [ک َ ت ِ] (اِخ) دهی است از دهستان بخش خفر شهرستان جهرم. جلگه ای و گرمسیر. سکنه 310 تن. آب از قنات و رودخانه ٔ قره آغاج.محصول آنجا غلات، برنج، خرما و بادام. شغل اهالی زراعت و باغداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کته.[ک َ ت ِ] (اِخ) دهی است از دهستان خفرک بخش زرقان شهرستان شیراز، جلگه ای و معتدل. سکنه 140 تن. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات چغندر و تریاک. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
دمپخت، برنج دمی، صندوقخانه، پستو. [خوانش: (کَ تِ) (اِ.)]
برنج پختۀ بیروغن که آب آن را با آبکش نگرفته باشند، دمپخت، دمپختک،
نوعی پخت برنج
توله – توله ی سگ و گربه و برخی حیوانات
خالص، به هم پیوسته
پلوی دم پختک
پلوئی که آبکش نکنند، برنج پخته نرم که آب آنرا با آبکش نگرفته باشند