معنی کج داشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کج داشتن. [ک َ ت َ] (مص مرکب) چیزی را کج کردن. (فرهنگ فارسی معین). داشتن بغیر استقامت. نه بر استقامت و راستی قرار دادن. به جانبی متمایل نگاه داشتن.
- کج دار و مریز، متمایل داشتن چیزی و فرو نریختن محتوی آن. متعاقب عملی، به مهارت و تردستی نقیض آن عمل کردن چنانکه خللی ببار نیاورد:
کرد خون همه بگردن زلف
گفت کج دار طره را و مریز.
کمال خجندی (از آنندراج).
یارب تو جمال آن مه مهرانگیز
آراسته ای به سنبل عنبربیز
پس حکم همی کنی که در وی منگر
این حکم چنان بود که کج دار و مریز.
(منسوب به خیام).
- امثال:
جامی که به دست تست کج دار و مریز.
(از امثال و حکم).
(تعبیر مثلی) چون کوزه ٔ آب را به جانبی متمایل کنند عادتاً آب از لوله یا دهانه ٔ آن ریزد ولی طوری بدقت و احتیاط آن را باید نگاه دارند که در عین کجی فرونریزد، از این رو این تعبیر برای لطف و قهر، مهربانی و سختگیری و امثال آن آید. (از فرهنگ فارسی معین):
کج دار و مریز ساقی دهر
می بین و مکن حواله بر غیر.
ابوالفیض فیاضی (از آنندراج).
- || احکامی که بجا آوردن آن دشوار باشد. (از غیاث اللغات).
- || دفعالوقت و عذر و بهانه. (ناظم الاطباء). به تأخیر انداختن. (فرهنگ فارسی معین).
- || مکر. (ناظم الاطباء).
- کج دار و مریز کردن، مماشاه و مداراکردن:
نه از رحم است گر خونم نریزد چشم فتانش
که کج دار و مریزی می کند برگشته مژگانش.
محسن تأثیر (از آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) چیزی را کج کردن. یا کج دار و مریز. کج داشتن چیزی و فرو نریختن آن: } کرد خون همه بگردن زلف گفت: کجدار طره را و مریز ‎. { (کمال خجندی)، (تعبیر مثلی) چون کوزه آب را کج کنند عاده آب از لوله ریزد ولی طوری بدقت و احتیاط آنرا باید نگاه دارند که در عین کجی فرو نریزد ازین رو این تعبیر برای لطف و قهر مهربانی و سختگیری و امثال آن آید مدارا: } کج دار و مریز ساقی دهر می بین و مکن حواله بر غیر ‎. { (ابو الفیض فیاضی)، دفع الوقت کردن بتاخیر انداختن یا کج دار مریز کردن. مدارا کردن: } نه از رحم است گر خونم نریزد چشم فتانش که کجدار و مریزی میکند بر گشته مژگانش ‎. { (محسن تاثیر)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر