معنی کرکم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کرکم. [ک َ ک َ] (اِ) قوس قزح را گویند. (برهان) (آنندراج). آژفنداک. (ناظم الاطباء). کمان رستم. (یادداشت مؤلف):
فلک مر جامه ای را ماند ازرق
مر او را چون طرازی خوب کرکم.
بهرامی.

کرکم. [ک ُ ک ُ] (اِ) زعفران. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عربی زعفران. (غیاث اللغات). لیث گوید: آن زعفران است و ابوعمرو گوید کرکم و کرنب نباتی است که به زعفران مشابهت دارد. (ترجمه ٔ صیدنه). ابن سراج گوید: کُرکُم اعجمی است و زعفران است واحد آن کرکمه است. و در حدیث است: تغیر وجه جبریل حتی عاد کانه کرکمه. (از المعرب ص 219). || بیخ ورس. (برهان). عصفر. (منتهی الارب) (آنندراج). عصفر و گفته اند شبیه آن است. کرکمه، پاره ای از آن. (از اقرب الموارد). || زردچوبه. زرچوبه. هَرد. (یادداشت مؤلف). عروق الصفر. دارزرد. (برهان ذیل دارزرد). نوعی از عروق صفر را نامند. (فهرست مخزن الادویه). || بعضی گویند داروئی است که به زیره ماند. (ترجمه ٔ صیدنه). || مصطکی. (منتهی الارب) (آنندراج). || علک. (اقرب الموارد). || نزد بعضی مامیران است. (فهرست مخزن الادویه).

کرکم. [ک َ ک َ] (اِخ) دهی است در استرآباد. (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 130 و ترجمه ٔ آن ص 174).

فرهنگ معین

(کَ کَ) (اِ.) رنگین کمان.

فرهنگ عمید

رنگین‌کمان: فلک مر جامه‌ای را مانَد ازرق / مر او را چون طرازی خوب کرکم (بهرامی: شاعران بی‌دیوان: ۴۰۸‌)،

فرهنگ فارسی هوشیار

(زعفران) پارسی تازی گشته زردچوبه در تازی تنها با این آرش به کار می رود (اسم) قوس قزح رنگین گمان کمان رستم: } فلک مر جامه ای را ماند ازرق مر او را چون طرازی خوب کرکم ‎. { (بهرامی سرخسی) (اسم) زعفران، زعفران هندی، زرد چوبه.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر