معنی کلانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کلانی. [ک َ] (حامص) گندگی و تناوری. (ناظم الاطباء). بزرگی و سطبری. (آنندراج). درشتی. ضخمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عُظم. (منتهی الارب). بزرگ بودن:
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی.
منوچهری.
|| بزرگی و بزرگواری. (ناظم الاطباء). || قد و قامت. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتینگاس شود.
کلان بودن، بزرگ بودن،
احتشام، بزرگی، عظمت، کبریا، مهتری
کلان بودن