معنی کماسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کماسی. [ک َ] (حامص) به معنی کمی است که در مقابل بسیاری باشد. (برهان). به معنی کم و کاستی و مخفف آن است و کمرسی نیز به همین معنی می آید. (از آنندراج) (انجمن آرا). کمی و کاستی و قلت و نقصان. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه تهرانی) کمی. قلت. مقابل بسیاری. (فرهنگ فارسی معین). درتداول عامه بخصوص زنان، نقص. نقیصه. نقصان. قلت. کمی. کمبود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
آب آن چشمه ز ابتدای وجود
نه کماسی کند، نه بفزاید.
سراج الدین راجی (از آنندراج).
چون عیسی به خانه اندررفت شاگردان از او پرسیدند: چرا ما نتوانستیم این دیو [از کودک مصروع] بدر کردن ؟ گفت بدیشان از برای کماسی ایمان شما. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 138).دست می نهاد بر رنجوران و خوش می شدند و از کماسی ایمان ایشان در عجب ماند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 192) نکوهش کرد کماسی ایمان ایشان را. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 370).
- کماسی داشتن یا نداشتن، نقیصه داشتن یا نداشتن: از اسباب خانه چه کماسی دارد؟ در حسن کماسی ندارد. باز هم کماسی داری ؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

کماسی. [ک ُ] (اِخ) دهی از دهستان استرآباد رستاق است که در بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

فرهنگ عمید

کمی‌،

گویش مازندرانی

روستایی در شرق گرگان، همچنین کماس نام محله ای در روستای...

فرهنگ فارسی هوشیار

کمی قلت مقابل بسیاری: (آب آن چشمه ز ابتدای وجود نه کماسی کند نه بفزاید) . (سراج راجی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر