کمد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کمد. [ک َ / ک َ م َ] (ع اِ) اندوه سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندوهی صعب. حزن شدید. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || اندوه نهانی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حزن مکتوم. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دردمندی دل از اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بیماری دل از اندوه بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || برگشتگی رنگ و تیرگی آن و رفتگی صفای گونه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغییر لون و بشدن صفا و آب آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کمد. [ک َ م ِ] (ع ص) سخت اندوهگین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه دل وی از اندوه سخت و نهانی بیمار باشد. کامد. کمید. (از اقرب الموارد).
کمد. [ک َ] (ع مص) کوفتن جامه را. (از منتهی الارب). کوفتن جامه را و دقاقی کردن آن را. (ناظم الاطباء): کمد القصار الثوب کمداً؛ کوفت آن را. (از اقرب الموارد).
کمد. [ک َ م َ] (ع مص) دردمند گردیدن دل از اندوه. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندوهگین شدن. (زوزنی) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تیره شدن رنگ. (از ناظم الاطباء). || برگشتن صفای گونه. (از ناظم الاطباء). || فرسوده و کهنه شدن و تغییر یافتن رنگ جامه. (از اقرب الموارد). || تغییر رنگ یافتن چیزی. (از اقرب الموارد).
کمد. [ک ُ م ُ] (فرانسوی، اِ) گنجه ای دارای کشو که در آن لباسها و اشیاء دیگر گذارند. (فرهنگ فارسی معین). گنجه. دولاب. دولابچه. اشکاف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمد بایگانی، کمدی که در آن پرونده های اداری را بایگانی کنند. (فرهنگ فارسی معین).
- کمد جالباسی، کمدی که در آن جامه ها را جای دهند. (فرهنگ فارسی معین).
(کُ مّ) [فر.] (اِ.) گنجه کوتاه مخصوص لباس و غیره.
گنجۀ پهن کشودار که در آن لباس یا چیز دیگر میگذارند،
گنجه لباس، گنجه و قفسه
اشکاف
اشکاف، گنجه لباس، گنجه، قفسه
آرمالی، قفسه، گنجه
فرانسوی گنجه کشو دار تونک (گنجه قفسه) (اسم) گنجه دارای کشو که در آن لباسها و اشیا ء دیگر گذارند. یا کمد بایگانی. کمدی که در آن پرونده های اداری را بایگانی کنند. یا کمد جالباسی. کمدی که در آن جامه ها را جای دهند.