معنی کمند انداختن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کمند انداختن. [ک َ م َ اَ ت َ] (مص مرکب) دام افکندن و گرفتن انسان و یا حیوان فراری و گریزپای را. (ناظم الاطباء). کمند را رها کردن برای بند کردن دشمن یا شکار. (فرهنگ فارسی معین).
- کمند درانداختن، کمند انداختن:
کمند عدوبندرا شهریار
درانداخت چون چنبر روزگار.
نظامی (از آنندراج ذیل کمند).
و رجوع به کمند افکندن شود.
|| پرتاب کردن کمند بر فراز دیوار یا کنگره ٔ قلعه و قصری به قصد بالا رفتن:
چه سود از دزدی آنگه توبه کردن
که نتوانی کمند انداخت بر کاخ.
سعدی.
|| رسمی بوده است. چون عروسی را به خانه دامادمی بردند، ستوربانان داماد یا عروس اسب یا چند اسب را به طنابی بسته و با آن تمام راه را می بستند و پس از گرفتن انعامی به عروس راه عبور می دادند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) کمند را رها کردن برای بند کردن دشمن یا شکار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر