معنی کمپانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کمپانی. [ک ُ] (فرانسوی یا انگلیسی، اِ) شرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).شرکت تجارتی. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول فارسی زبانان، صاحب و رئیس شرکت. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول عوام فارسی زبان، سخت متمول. عظیم دارا: مگر من کمپانیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پولدار. ثروتمند. (فرهنگ فارسی معین).
شرکتی که برای تجارت یا صن عت تشکیل شود، اشخاصی که با وجود شراکت در سرمایه نام آنان در عنوان بنگاه درج نمی شود. (فره). [خوانش: (کُ) [فر.] (اِ.)]
شرکت بزرگ دارای فعالیتهای تولیدی، خدماتی، یا مالی وسیع،
شرکت
شرکت، کارتل، کنسرسیوم، پولدار، سرمایهدار، غنی
شرکت تجاری