معنی کنایه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کنایه. [ک ِ ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) کنایه. کنایت. رجوع به کنایت و ماده ٔ قبل و ترکیبهای این کلمه شود.

فرهنگ معین

(کِ یِ) [ع. کنایه] (مص ل.) گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند ناخن خشک به معنی خسیس و ممسک. ج. کنایات.

فرهنگ عمید

(ادبی) در بیان، کلمه‌ای که غیر از معنی حقیقی خود، برای معنی و مدلول دیگری استعمال شود، مانندِ کاسه‌سیاه و سیه‌کاسه (= بخیل، خسیس)،
سخن مبنی بر طعنه، توهین، یا ریشخند،
(اسم مصدر) (ادبی) گفتن لفظی یا سخنی که بر غیر معنی اصلی خودش به معنی و مدلول دیگری دلالت کند،
* کنایه زدن: (مصدر لازم) کنایه گفتن، کلمۀ کنایه‌آمیز به کسی گفتن،

حل جدول

استعاره، اشاره

مترادف و متضاد زبان فارسی

استعاره، تلمیح، مجاز، اشاره، ایما، تعریض، رمز، طعن، گوشه

فرهنگ فارسی هوشیار

گفتن لفظی که بر غیر معنی اصلی خودش بدیگری دلالت کند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر