معنی کنایه از خورشید در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تشت آتش، تشت زر، جهان آرا
تشت آتش
ترازوی زر
تاجدار فلک
قرص آتش
قندیل شمع خاور
کبوتر زرین
کُله دار هفت گردون
کُلیچه زر
کوکب مشرقی
تشت زرّین
تشت زرّین
آهوی جهان پیمای روز
آهوی دشت خاوران
بیضه آتشین
تشت زرّین
جهان آرا
چتر زرّین
صبّاغ فلک
چشمه سیماب ریز
چشمه نور
چهرپرداز جهان
خاتون زمان
خاتون سرای چرخ خضرا
خانه خدای مسیح
خدیو چرخ اخضر
تشت زر
خسرو گردون
خَلخال فلک
گوهر مشرق
گیتی افروز
ماکیان چرخ
مرغ شناور
مرغ مشرق
مسیحای سپهر
مشرقی صبح
موذن سرخ چشم
همای خاوری
خورشید رخ مشرقی
یوسف زرین رسن
روزگرد
چراغ
یاقوت زرد
زرین چراغ
قرص زر