معنی کنایه از کار بیهوده کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بخیه به آبدوغ زدن
سماق مکیدن
گره به باد زدن
آب به غربال پیمودن، آب با غربال پیمودن
زیره به کرمان بردن
گل لگد کردن
آهن سرد کوفتن
صدف به عمان بردن
چشمه خورشید به گِل گرفتن
حبه جانب کان بردن
خط بر آب نوشتن
گوز بر گنبد نشاندن
گوهر به دریا بردن
مهتاب به گز پیمودن
ددیه بانی از کور جُستن
آب در هاون کوبیدن
نقش در آب زدن
نقش در آب زدن
گره به باد زدن
نامه سیاه کردن
نامه سیاه کردن
نیشتر بر رگ مرده زدن