معنی کنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کنی. [ک ُ نا] (ع اِ) ج ِ کُنیَه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کنیه شود.
- کنی الرؤیا، مثلهایی است که فرشته ٔ رؤیا زند و آن کنایه از امور بزرگ و مهم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
کنی. [ک َ نی ی] (ع ص، اِ) هم کنیت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هم کنیت. ج، اکنیاء. (مهذب الاسماء). یقال: فلان کنی فلان، فلان هم کنیه ٔ فلان است یعنی کنیه ٔ هر دو یکی است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
کنیه
خواهی کرد