معنی کوتاه دیده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کوتاه دیده. [دَ / دِ] (ص مرکب) کوتاه بین. کوتاه دید. ج، کوتاه دیدگان. (فرهنگ فارسی معین):
من دیده ام که حد مقامات او کجاست
آنان ندیده اند که کوتاه دیده اند.
خاقانی.
کوتاه دیدگان همه راحت طلب کنند
عارف بلا که راحت وی در بلای اوست.
سعدی.
از رخش خواهند جای بوسه نافهمیدگان
در حرم محراب می جویند کوته دیدگان.
صائب (از آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

کوتاه بین جمع: کوتاه دیدگان.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر