کوته شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کوته شدن. [ت َه ْ ش ُ دَ] (مص مرکب) کوتاه شدن. (فرهنگ فارسی معین).
- کوته شدن دست کسی از چیزی، بدان دسترس نداشتن:
از این راز گر هیچ آگه شود
ز چاره مرا دست کوته شود.
فردوسی.
و رجوع به کوتاه شدن شود.
|| پایان یافتن. خاتمه پیدا کردن. تمام شدن:
سرم گر ز خواب خوش آگه شدی
ترا جنگ با شیر کوته شدی.
فردوسی.
دگر آنکه باشد نصیبین مرا
چو خواهی که کوته شود کین مرا.
فردوسی
- کوته شدن داوری، پایان یافتن جدل و مرافعه. فصل خصومت. رفع شدن اختلاف:
ولیکن چو معنیش یاد آوری
شوی رام و کوته شود داوری.
فردوسی.
رجوع به کوتاه شدن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کم شدن طول و ارتفاع چیزی، کاسته شدن، قطع شدن. یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی. دسترس نداشتن بدان از آن پس: و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود. یا کوتاه شدن زبان. خاموش شدن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر