معنی کورک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کورک. [ک َ وَ / ک َ / کُو رَ / ک َ وَ رَ] (اِ مصغر) به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. (برهان).به معنی کورزه است. (از آنندراج) (از انجمن آرا). (از: کور، کبر + ک، پسوند تصغیر). با کورزه و کورز مقایسه شود، به شیرازی «کورک کازرونی ». (از حاشیه ٔبرهان چ معین). رجوع به کَبَر، کَوَر، کورز و کورزه شود.
کورک. [رَ] (اِ) در تداول عامه، جوشهای چرکی کم و بیش برجسته ٔ روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است. دمل کوچک. دانه ٔ چرکی. (فرهنگ فارسی معین). دمل کوچک. دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازدمل، درد و سوزش دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دمل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کورک.[ک َ وَ / ک َ رَ] (اِخ) نام موضعی هم هست نزدیک به هرمز. (برهان). نام موضعی است نزدیک به هرمز فارس که قریب به خلیج عمان باشد. (آنندراج) (انجمن آرا).
کورک. [ک َ وَ / ک َ / کُو رَ] (اِخ) نام جمعی از کفار باشد. (برهان). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک، گبرک. (حاشیه ٔ برهان چ معین). و رجوع به گبر شود.
کورک. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان چرداول که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کورک. [کُرْ] (اِخ) شهر و بندری است درایرلند که 77900 تن سکنه دارد. در این شهر، صنایع فولاد و کشتی سازی و تصفیه ٔ نفت دایر است. (از لاروس).
(رَ) (اِ.) تورم و التهاب و قرمزی و جمع شدن چرک در زیر پوست.
برجستگی سرخرنگ شبیه دمل که روی پوست ایجاد میشود،
جوش چرکین، دمل
دمل
غده ی چرکین در بدن – کورک – آبسه – دمل – زخم سربسته
جوشهای چرکی کم و بیش برجسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند (اسم) میوه و بار کور (کبر) . (اسم) جوشهای چرکی کم و بیش بر جسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولا دارای مرکزی سفید رنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمز رنگ است دمل کوچک دانه چرکی.