معنی کوچکترین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کوچکترین. [چ َ / چ ِ ت َ] (ص عالی) خردترین و کهترین. (ناظم الاطباء). خردترین. صغیرترین. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوچک شود. || کم وسعت ترین و کم حجم ترین. || اندکترین: کوچکترین اطلاعی به دست نیاوردم. || کم سن ترین. (فرهنگ فارسی معین).
خردین
کهین
کهترین، خردترین، صغیرترین
خردترین و کهترین صغیر ترین