معنی کپره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کپره. [ک َ پ َ رَ / رِ] (اِ) کفک. کپک. کره. کلاش. (یادداشت مؤلف). || شوخ برهم نشسته. (یادداشت مؤلف).چرکی که روی اشیاء بندد. (فرهنگ فارسی معین). کوره.کبره. پینه. شغه. شوغه. آنچه بر پشت دست و امثال آن بندد از شوخ. (یادداشت مؤلف). رجوع به کبره شود.
(کَ پَ رِ) (اِ.) (عا.) = کبره: چرکی که روی اشیاء بندد.
چرکی است که روی اشیاء می بندد.
چرکی است که روی اشیا می بندد
(اسم) چرکی که روی اشیا ء بندد (یکی بود یکی نبود)