معنی کیفور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کیفور. [ک َ / ک ِ] (ص مرکب) در تداول عامه، آنکه کیف و لذت برده. متمتع. سرخوش. (فرهنگ فارسی معین).
- کیفور شدن، در اصطلاح تریاکیان و شیره کشان، به حدکفایت تریاک کشیده بودن. کامل شدن رفع اشتهای تریاک یا شیره. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

(کِ یْ) (ص مر.) (عا.) شاد، مسرور.

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که در حالت خوشی و سرمستی است، سرخوش،

حل جدول

دستخوش لذت، سرخوش

سرحال و سرخوش

دستخوش لذت، سرخوش، سرحال

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرخوش، سرمست، سکران، کچول، مست، نشئه،
(متضاد) خمارزده، مخمور

فرهنگ فارسی هوشیار

سر مست شنگول آنکه کیف و لذت برده متمتع سرخوش.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر