معنی گاری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
گاری. (ص) چیزبیمدار و ناپاینده و بی ثبات را گویند. (آنندراج) (برهان قاطع) (جهانگیری). فانی. ناپایدار:
دنیا همه در غرور دارد یاری
بس غره مشو ز روزگار گاری.
(از جهانگیری بدون ذکر نام شاعر).
رجوع به حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین شود.
گاری. (پسوند) مرکب از «گار» مزید مؤخر + «ی » حاصل مصدر. این کلمه به آخر اسم معنی و ریشه ٔ فعل پیوندد و حاصل مصدر یایی سازد:
سازگاری:
به هر چش رسد سازگاری کند
فلک بر ستیزنده خواری کند.
نظامی.
ز هر طعمه ای خوشگواریش بین
حلاوت مبین سازگاریش بین.
نظامی.
سر سازگاری ندارد سپهر
کمر بسته بر کینه ٔ ماه و مهر.
نظامی.
که هر کشتئی کو بدینجا رسید
ازین بندگه رستگاری ندید.
نظامی.
|| در آخر صفت درآید و حاصل مصدریایی سازد. ناسازگاری:
جوانی ز ناسازگاری جفت
بر پیرمردی بنالید و گفت.
(بوستان).
|| در آخر مصدر مرخم (معادل سوم شخص مفرد ماضی) درآیدو حاصل مصدر یایی سازد.
- پذرفتگاری:
ملکزاده با او بهم داد دست
بپذرفتگاری بر آن عهد بست.
نظامی.
- رستگاری:
در دوچیز است رستگاری مرد
آنکه بسیار داد و اندک خورد.
نظامی.
ز دولت به هر کار یاریش باد
گذر بر ره رستگاریش باد.
نظامی.
به کمندی درم که ممکن نیست
رستگاری بالامان گفتن.
سعدی.
- خواستگاری.
|| در آخراسم معنی درآید و حاصل مصدر یایی سازد:
- ستمگاری:
جهانی که با اینچنین خواریست
نه در خورد چندین ستمگاریست.
نظامی.
چهارسال است کز ستمگاری
داردم بیگنه بدین خواری.
نظامی.
گاری. (هندی، اِ) قسمی دستگاه حمل باچرخ که اسب آن را کشد. ارابه ای که با اسب کشیده شود. این لفظ هندی است و در هندی بمعنی مطلق گردون است و در قرن اخیر داخل فارسی شده. (فرهنگ نظام از برهان قاطع چ معین). رجوع به ارابه، عرابه و عراده شود.
[هند.] (اِ.) ارابه، ارابه ای که با اسب کشیده می شود.
(پس.) پسوندی است که به آخر ریشه فعل، مصدر مرخم و اسم معنی افزوده می شود و معنای حاصل مصدری می دهد. مانند: رستگاری.
(ص.) بی ثبات، ناپایدار.
از وسایل نقلیه با گردونۀ دوچرخه یا چهارچرخه که به اسب یا الاغ میبندند و بیشتر برای باربری از آن استفاده میکنند،
هرچیز ناپایدار و بیثبات و ناپاینده،
گردونه
ارابه، درشکه، کالسکه
قسمی دستگاه حمل با چرخ که اسب آنرا کشد