معنی گرانمایگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
گرانمایگی. [گ ِ ی َ / ی ِ] (حامص مرکب) بزرگی. ارجمندی. عزت و جلال:
سرنامه کردآفرین از نخست
گرانمایگی جز به یزدان نجست.
فردوسی.
سپهدار پس گیو را پیش خواند
به تخت گرانمایگی برنشاند.
فردوسی.
وز آن پس سه فرزند خود را بخواند
به تخت گرانمایگی برنشاند.
فردوسی.
رجوع به گرانمایه شود.
نفاست
رزانت
ارجمندی، مرغوبیت، نفاست، اعتبار، اهمیت
ارجمندی عزت گرامی بودن: سرنامه کرد آفرین از نخست گرانمایگی جز بیزدان نجست.