معنی گران جسم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گران جسم. [گ ِ ج ِ] (ص مرکب) گران تن. وزین. سنگین. عظیم الجثه. || کسی که گرانی در جسم او پدید آید بر اثر بیماری.

فرهنگ عمید

سنگین، سنگین‌وزن،
[قدیمی، مجاز] بیمار یا سال‌خورده که زمین‌گیر باشد، گران‌تن،

فرهنگ فارسی هوشیار

گران تن تنومند ‎ آنکه جسمی گران دارد گران تن، وزین سنگین، کسی که گرانیی در جسم او بر اثر بیماری پدید آمده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر