معنی گردباد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
گردباد. [گ ِ] (اِ مرکب) آن باد بود که برمثال آسیایی گردد. بادی گرد. بادی باشد که خاک رابشکل مناری بر آسمان برد و با لفظ پیچیدن استعمال شود. بهندی بگوله نامند. (غیاث) (آنندراج). صرصر. زوبعه. اعصار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء):
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردون گردبادی تند گردی تیره اندروا.
فرخی.
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیز از میله.
فرخی.
همی گرفت به ببر و همی گرفت به یوز
چو گردباد همی گشت بر یمین و یسار.
فرخی.
گردبادی شود و دامن صحرا گیرد
گر به دیوارفتد سایه ٔ دیوانه ٔ ما.
صائب.
جلوه ها میدهد از شاخ غزالان خیال
گردبادی که به دشت دل ما می پیچد.
بیدل (از آنندراج).
(گِ) (اِ.) بادی باحرکت چرخشی توأم رو به جلو و رو به بالا.
تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم میچرخد و تنورۀ بزرگی از گردوخاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل میدهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگدوله،
گردوخاک
آن باد که بر مثال آسیایی گردد، تنوره بزرگ گرد و خاک که در اثر وزش باد میچرخد
سنگ دوله