معنی گردنکشی کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
گردنکشی کردن.[گ َ دَ ک َ / ک ِ ک َ دَ] (مص مرکب) استکبار کردن. مخالفت کردن. تکبر. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تطاول. (دهار) (منتهی الارب). اباء. (دهار) (زوزنی) (مجمل اللغه). تبدخ. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب).
اختیال
استکبار
سرسری
استبداد
(مصدر) شجاعت نمودن دلیری کردن، سرکشی کردن طغیان نمودن، تکبر ورزیدن خودستایی کردن.