معنی گرزین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گرزین. [گ ِ] (اِ) تاج کیانی را گویند و آن را مرصع ساخته از بالای تخت محاذی سر ایشان با زنجیر طلا آویخته بوده اند. (برهان) (آنندراج). گرزن. (جهانگیری). رجوع به گرزن شود. || زنبیل. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج). || تیر پیکان دار. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج).

فرهنگ معین

(گَ) (اِمر.) تیر پیکان دار.

فرهنگ عمید

=گرزن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر