معنی گزاره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
گزاره. [گ ُ رَ / رِ] (اِ) تعبیر خواب. || تفسیر و شرح عبارت. (برهان) (آنندراج):
سخن حجت گزارد نغز و زیبا
که لفظ اوست منطق را گزاره.
ناصرخسرو.
رؤیاست مثلهای قران جز بگزاره
آسان نشود بر تو نه امثال و نه احوال.
ناصرخسرو.
|| زیادتی و فراوانی و مبالغه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
(گُ رِ) (اِمص.) نک گزارش.
(~.) (اِ.) مسند، عبارتی که آگاهی نسبت به مسندالیه می دهد.
(ادبی) در دستور زبان، قسمتی از جمله که به همراه فعل ربطی به نهاد نسبت داده میشود، مُسند، خبر،
(اسم مصدر) [قدیمی] = گزاردن
عبارت، محمول، ادا، پرداخت، تادیه، اجرا، انجام، اظهار، بیان، تفسیر، شرح
(اسم) انجام دادن اجرا، پرداخت تادیه، بیان اظهار، شرح تفسیر: سخن حجت گزارد نغز و زیبا که لفظ اوست منطق را گزاره. (ناصر خسرو)، طرح (نقاشی) . یا گزاره خواب. تعبیر خواب.