گسیل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گسیل. [گ ُ] (اِ) گسی. قیاس شود با گیلکی اوسه کودن (فرستادن). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). روانه ساختن و فرستادن کسی به جایی. (برهان) (آنندراج). گسی. (جهانگیری) (غیاث). || دفع کردن. (برهان) (آنندراج) (غیاث):
نومید مکن گسیل سائل را
بندیش ز روزگارآن سائل.
ناصرخسرو.
|| مرخص کردن. (آنندراج) (غیاث). || وداع کردن. (برهان).

فرهنگ معین

(گُ) (اِ.) روانه ساختن.

فرهنگ عمید

روانه کردن، فرستادن،
(صفت) روانه، فرستاده: نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصر‌خسرو: ۲۷۰)،
* گسیل‌ داشتن: فرستادن کسی به‌ جایی، روانه‌ کردن،
* گسیل‌ کردن: = * گسیل داشتن

مترادف و متضاد زبان فارسی

ارسال، اعزام، روانه، فرستادن

فرهنگ فارسی هوشیار

روانه ساختن و فرستادن کسی به جایی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر