معنی گشوده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گشوده. [گ ُ دَ/ دِ] (ن مف) رجوع به گشودن و گشادن و گشاده شود.

فرهنگ معین

(گُ دَ یا دِ) (ص مف.) باز شده، وا شده.

فرهنگ عمید

بازکرده،
رهاشده،

حل جدول

گشاده، وا، منبسط

وا

مترادف و متضاد زبان فارسی

باز، مفتوح، وا، گشاده، منبسط

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) مفتوح باز شده مقابل بسته مسدود: بعضی از جانوران که پرک چشم ندارند چشمهای ایشان همیشه گشاده بود، رها شده: بر آخورش استوار ببند چنانکه گشاده نتواند شد، جاری کرده روان ساخته، تصرف کرده فتح کرده، شاد کرده، جدا کرده منفصل: دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتها ء چپ بر پشت انگشتان راست، حل کرده، روان کرده (شکم و مانند آن)، زایل کرده رفع کرده، بهم زده، آشکار کرده، راست شده درست شده، حاصل شده نتیجه داده، قطع رابطه کرده، منجلی پس از کسوف و خسوف.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر