معنی گورخر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
گورخر. [خ َ] (اِ مرکب) (از: گور + خر) به معنی خر صحرایی، چه گور به معنی صحرا و زمین هموار و دشت است. (غیاث اللغات) (آنندراج). خر وحشی و بیابانی. (ناظم الاطباء). گور. خرگور: اَبْتَر. اَخْدَری ّ. بَنات ُاَلاکْدَر. بَنات ُ صَعْده؛ گورخران. جَأب، گورخر درشت و سطبر. حمار وحش. حمار وحشی. دَیْدَب. صَتَع. صَدَع. عَیْثَمی ّ. عَیر. فَراء. (دهار). فَنّان. قَلَهْبَس، گور کهنسال. قَهْبَله؛ گورخر ماده. مِجْوَل، مِسْحَل، مسیَّح. مِشْحَج، شَحّاج، ناعِل، نَوْص، هَجیره؛گورخر درشت و آکنده گوشت. (منتهی الارب):
گورخران میمنه ها ساختند
زاغان گلزار بپرداختند.
منوچهری.
گورخر درهمه ٔ دشت برافکنده به هم
همه را دوخته پهلو و سر سینه و بر.
فرخی.
و گورخری در راه بگرفتند به کمند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513). شاهزاده اسب برانگیخت و گورخر از پیش او بگریخت. (سندبادنامه ص 252).
در بیابان چو گورخر می تاخت
بانگ می کرد و جفته می انداخت.
سعدی (صاحبیه).
رجوع به گور شود.
(رِ خَ) (اِمر.) حیوانی است شبیه خر که بدنش خط های سیاه دارد.
فرا
خر صحرائی، گورخر درشت و سطبر
سکین