معنی گورستان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گورستان. [رِ] (اِ مرکب) قبرستان. (آنندراج). مرزغن. مرغزن. (برهان). بَلَد. جَبّان. جَبّانه. (منتهی الارب). مقبره [م َ ب َ رَ / م ُ ب َ رَ / م َ ب ِ رَ]. (ترجمان القرآن) (دهار) (منتهی الارب). مَقْبَره. (منتهی الارب):
هر آنکو زاغ باشد رهنمایش
به گورستان بود پیوسته جایش.
(ویس و رامین).
گفت این مشتی اوباشند... از هر جایی فرازآمده به یک ساعت از ایشان گورستانی توان کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 42). بدیدم اینها به پای خویش به گورستان آمده اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435).
چه دَوَم بیهده سوی بستان
خود همی یابمش به گورستان.
سنایی.
چو آهو سبزه ای بر کوه دیده
ز شورستان به گورستان رمیده.
نظامی.
رجوع به گور شود.
- امثال:
نه نه نه نه پستان، پستان برود گورستان. رجوع به امثال و حکم ج 4 ص 1857 شود.
این مرده و این گورستان. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 337).

فرهنگ معین

(رِ) (اِمر.) قبرستان.

فرهنگ عمید

جایی که مردگان را زیر خاک می‌کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد، قبرستان، وادی خاموشان،

حل جدول

قبرستان، مزارستان

مترادف و متضاد زبان فارسی

خاکستان، قبرستان، مزارستان، مزارگاه

فرهنگ فارسی هوشیار

قبرستان

پیشنهادات کاربران

گورگاه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر