معنی یرنداق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

یرنداق. [ی َ رَ] (ترکی، اِ) تسمه ودوالی که نرم و سپید و جسیم و ستبر باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء). ارنداق. برنداق. قِدّ. قِدّه. تسمه.دوال. یشمه. حمیر. حمیره. اُشْکُزّ. (یادداشت مؤلف). دوال کفشگر. (آنندراج). یشمه. (صحاح الفرس): حمیر. حمیره، یرنداق که بدان زین بندند. (منتهی الارب). دوال سفید و نرم و پاک کرده که بدان آلت زین را بندند و ظاهراً به هردو معنی ترکی است. (فرهنگ رشیدی). || روده ها. (ناظم الاطباء). به معنی رودگانی باشد که جمع روده است. (برهان) (آنندراج):
بی یرنداق گرد گردن تو
نه بگردی و نه فروگذری.
سوزنی.

فرهنگ معین

روده، تسمه و دوال نرم و سفید. [خوانش: (یَ رَ) [تر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

چرم‌خام،
تسمه، دوال،
دوالی که به‌ گردن اسب می‌بندند،
تسمه که روی زین بسته شود،
(زیست‌شناسی) روده،

فرهنگ فارسی هوشیار

ترکی روده، دوال ‎ روده، تسمه و دوال نرم وسفید: بی یرنداق گرد کردن تو نه بگردی و نه فرو گذری. (سوزنی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر