معنی یشمی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

یشمی. [ی َ] (ص نسبی) منسوب به یشم. از یشم. از جنس یشم. (یادداشت مؤلف). || به رنگ یشم. به رنگ یشب. سبزی که به غبرت زند. سبز مایل به سیاهی که از آمیختن اندکی سرخ و زرد به سبز سیر به دست آید. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

(یَ) (ص.) رنگ سبز تند، به رنگ یشم.

حل جدول

سبز مایل به سیاهی

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت اسم) رنگی است سبزمایل به سیاهی برنگ یشم: اگرمقدارکمی سرخ وزرد به سبز سیر اضافه کنند یشمی میشود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر