معنی یکتایی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

یکتایی. [ی َ / ی ِ] (حامص مرکب) وحدت. وحدانیت. یگانگی. توحید. (یادداشت مؤلف). یکتا بودن:
خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شد
چون من اندر کوی وحدت لاف یکتایی زدم.
سعدی.
مغنی ملولم دوتایی بزن
به یکتایی او که تایی بزن.
حافظ.
|| صمیمیت. یگانگی. (یادداشت مؤلف):
هرآنچه داشت به دل بر به پیش من بگشاد
بلی چنین بود از یکدلی و یکتایی.
سوزنی.
چون مطلع شد که صفات من در صفات او برسید از حضرت خود مرا نام نهاد و به خودی خود مرا تشریف داد و یکتایی پدید آمد و دویی برخاست. (تذکرهالاولیاء). || تنهایی. عزلت:
همچنان مدّتی به تنهایی
ساخت با یکتنی و یکتایی.
نظامی.
|| (اِ مرکب) جامه ٔ بی آستر یک لا. قسمی جامه ٔ دوخته. (یادداشت مؤلف). قرطق. (دهار). مقابل دوتویی و طاقین. (لغات نظام قاری ص 205):
همتش گفت از تکلف درگذر
شش گزی دستار و یکتایی فرست.
خاقانی.
محبت را ز جان یکتاییی دوز
که یکتا را نکو ناید دوتایی.
مولوی.
بیار ای لعبت ساقی بگو ای کودک مطرب
که صوفی در سماع آمد دوتایی کرد یکتایی.
سعدی.
ندوخت جامه ٔ کامی به قد کس گردون
که عاقبت به مصیبت نکرد یکتایی.
سعدی.
بی وجود آستر زان تاب یکتایی نداشت
کز قرین خود چو قاری بار هجران برنتافت.
نظام قاری.
نگیرند از این جمله با خویشتن
دوتویی و یکتایی وپیرهن.
نظام قاری (دیوان ص 189).
ای که یکتاییت از زیر دوتویی بمی است
این چنین زیر و بمی برد ز ما صبر و قرار.
نظام قاری (دیوان ص 14).
فرد چو یکتایی است گفته ٔ قاری
دعوی او حاجت گواه ندارد.
نظام قاری (دیوان ص 74).
جامه ٔ بی چاک صاحب درد نیست
غیر یکتایی به پوشش فرد نیست.
نظام قاری.
دست ما در ازل و دامن یکتایی بود
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود.
نظام قاری.

فرهنگ معین

(~.) (اِ.) جامه یک لا و بی آستر.

حل جدول

وحدانیت

فرهنگ فارسی هوشیار

وحدانیت، یگانگی، توحید، وحدت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر