معنی یکهو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
یکهو. [ی ِ هَُ] (ق مرکب) (اصطلاح عامیانه) در تداول عوام، دفعتاً. غفلتاً. ناگهان. فجاءه. ناآگاهان. (یادداشت مؤلف). || تماماً. کلیتاً. بالتمام. همگی. جملگی. همه. تمام. یک باره و نه به دفعات. در یک بار. (یادداشت مؤلف). یهو.
(یَ هُ) (ق مر.) (عا.) ناگهان، غیر - منتظره.
یکدفعه، یکمرتبه، ناگهان،
یکباره
هلپی
غفلتاً، ناگهان، ناآگاهان