معنی یکپارچه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
یکپارچه. [ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ] (ص مرکب) یک پاره. یک لخت. یک تخته. (یادداشت مؤلف). یک قطعه. یک جزء. رجوع یه یک پاره شود. || جامد. صلب. || کلان. || (ق مرکب) یک بارگی و یک دفعه. (ناظم الاطباء).
(~. چِ) (ص.) درست، تمام، کامل.
یکتخته، فاقد شکاف یا فاصله: دیوار را آینهای یکپارچه پوشانده بود،
(قید) [مجاز] همگی، بهتمامی: مردم یکپارچه شعار میدادند،
متحد
یک تخت
یک جزء، یک قطعه