معنی یک دنده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
یک دنده. [ی َ/ ی ِ دَ دَ / دِ] (ص مرکب) سخت پایدار در عقیده ٔ خویش. لجوج. عنود. یک پهلو. که از رای خود بازنمی آید. ستیهنده. ستیزنده. مستبد به رأی. لجباز. خودرای. (یادداشت مؤلف). || (ق مرکب) به یک حال. بی تغییر وضع. آرام. یک نواخت: تا صبح یک دنده خوابید.
(~. دَ دِ) (ص مر.) لجوج، خود - رأی.
لجوج، سرسخت، خودرٲی، یکپهلو،
لجباز
(صفت) مستبد خودرای لجوج: آدم یک دنده ایست، آرام یکنواخت. تاصبح یک دنده خوابید.
سرسخت