معنی الزام به انگلیسی و سایر زبان ها
فارسی به انگلیسی
Constraint, Demand, Incumbency, Indication, Obligation, Requirement, Stipulation
فارسی به عربی
التزام، ربطه، متطلب
فارسی به آلمانی
Binden, Bindung (f), Knüpfen, Punktgleichheit (f), Schlips (m)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.