معنی بار به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Bar, Barroom, Brunt, Cafe, Cargo, Charge, Consignment, Encumbrance, Freight, Fruit, Goods, Lading, Load, Pack, Public House, Ruck, Sitting, Stretch, Tax, Time, Traffic, Weight, Yield

فارسی به ترکی

1) defa, kez,kere 2) yük, bagaj

فارسی به عربی

اجره، جمهور، حمل، شاحن، شحن، عبء، مدخل، مسوولیه، وطاه

فارسی به ایتالیایی

bagaglio

carico

frutto

فارسی به آلمانی

Anschreiben, Gebühr (f), Kosten, Laden, Ladung (f), Last [noun], Obhut (f), Einfahrt (f), Eingang (m), Einlaß (m), Eintritt (m), Entzücken

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر