معنی بجا به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Applicable, Apposite, Appropriate, Apt, Correct, Just, Felicitous, Fit, Happy, Well, Opportune, Pertinent, Pertinently, Right, Righteous, Seasonable, Timely, Well-Founded

فارسی به عربی

صحیح، فقط، مناسب، یمین

فارسی به آلمانی

Angebracht, Eben, Eigen, Geeignet, Genau richtig etwa, Genauso, Gerade, Ordentlich, Passend, Rechtzeitig, Zeitgemäß, Gu.nstig [adjective]

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر