معنی برپا کردن به انگلیسی و سایر زبان ها
فارسی به انگلیسی
Form, Found, Raise, Rear, Rig
فارسی به ترکی
tertip etmek
فارسی به عربی
ارض
فارسی به آلمانی
Aufbauen, Gliederung (f), Herrichten, Begründen, Boden (m), Erdboden, Erde (f), Erden, Grund (m)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.