معنی بستن‌ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Buckle, Cap, Close, Dam, Discontinue, Latch, Moor, Obstruct, Package, Plug, Shut, Spring, Stop, Suppress, Tap, Truss

فارسی به ترکی

bağlamak, kapamak, kapatmak

فارسی به عربی

اختناق، اربط، اغلق، انتهاء، انسب الیه، اوصل، تخثر، حانه، حزام، حصار، حک، ختم، رباط، سد، ضربه، فلینه، قفل، قلم، کتله، مربی، مشبک

فارسی به ایتالیایی

chiudere

legare

allacciare

tappare

vincolare

فارسی به آلمانی

Abdichtung (f), Balken, Bar (f), Blechverschluß (m), Block (m), Blockieren, Blockieren, Dichtung (f), Feder (f), Gericht (n), Klemme, Klemmen, Konfitüre (f), Lichtstift (m), Lokal (n), Marmelade (f), Schnorren [verb], Schreiben abfassen, Seehund (m), Siegeln, Angeschlossenen, Anschließen, Verbinden, Verknüpfen, Gürtel (m), Kranz (m), Nah, Schließen, Schluss (m), Stricken, Verschließen

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری