معنی جور به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Accordant, Becoming, Class, Commensurate, Compatible, Complement, Consistent, Description, Homo-, Iso-, Kind, Favorable, Fitted, Harmonious, Inhumanity, Just, Line, Lot, Maltreatment, Manners, Match, Order, Right, Rigor, Rigour, Seasonable, Sort, Species, Stamp, Synchronous, Timely, Tr

فارسی به عربی

صنف، ظلم، متناسق، نوع

پیشنهادات کاربران

نوع

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر