معنی دشوار به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Arduous, Convoluted, Crucial, Demanding, Difficult, Formidable, Hard, Heavy, Herculean, Hieroglyphic, Impalpable, Intangible, Knotty, Labored, Laborious, Tight, Mean, Uphill, Problematic, Rocky, Rough, Scabrous, Severe, Severely, Spiny, Strait, Strenuous, Tough, Unenviable

فارسی به ترکی

güç, zor

فارسی به عربی

بشده، ثقیل، دبق، زلق، صعب، قاسی، قرحه، لایطاق، مرهق، مضیق، هائل

فارسی به آلمانی

Bergauf [adverb], Hart, Schwer, Verknüpfte, Weh, Wund, Wunde (f), Rabauke, Widerstandsfähig, Zäh

پیشنهادات کاربران

مشکل

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر