معنی دقیق‬ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Accurate, Acute, Careful, Close, Conscientious, Dead, Deadly, Exact, Exacting, Faithful, Fine, Flat-Out, Gingerly, Sharp, Just, True, Measured, Verbatim, Microscopic, Minute, Nice, Painstaking, Particular, Persnickety, Positive, Precise, Precision, Rigorous, Sedulous, Specific, Strict

فارسی به ترکی

dikkatli, hassas, ince

فارسی به عربی

حرفی، حریص، دقیق، صوت، عرض، غیر ملحوظ، فطن، ماده مقلصه، متانق، مضبوط، معین

فارسی به ایتالیایی

accurato

rigoroso

scrupoloso

esatto

preciso

فارسی به آلمانی

Dröhnen, Einwandfrei, Einzelheiten, Einzeln speziell, Gehörig, Geräusch (n), Gesund (m), Klingen, Unständlich, Genau

پیشنهادات کاربران

ریزبین

نکته سنج

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری