معنی ساختگی به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Airy, Artificial, Chi-Chi, Chichi, Coloring, Contrived, Dummy, Ersatz, Fabled, Factitious, Fake, False, Fictional, Fictitious, Fraudulent, Imitation, Made-Up, Make-Believe, Mannered, Mimic, Mock, Pat, Phoney, Phony, Pretended, Romantic, Sham, Spurious, Stilted, Strained, Synthetic, Unn

فارسی به عربی

باطل، تقلید، جعل، خیالی، سخریه، متاثر، مزور، مزیف، مشعوذ

فارسی به آلمانی

Falsch, Hergestellt (in) [verb], Quacksalber [noun], Geziert, Falsch, Künstlich, Unecht

پیشنهادات کاربران

تصنعی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر