معنی قرار دادن به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Enter, Fold, Lay, Leave, Lodge, Position, Put, Repose, Rest, Rig, Set, Settle, Situate, Station

فارسی به عربی

تضمن، حدد مکان، علبه، متنزه، مکان، منتجع

فارسی به آلمانی

Aufnehmen, Beifügen, Der ort [noun], Einbeziehen, Einrechnen, Einschließen, Verpacken, Anbringen, Ermitteln, Finden, Orten, Park (m), Parken

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر